صدا زدی عمو عمو جان دادم رسیدم و کنار تو افتادم چنان رمق گرفته شد از جانم نمی‌رسد به گوش تو فریادم جوانان بنی‌هاشم رفت از حرم قاسم چگونه سوی مادرت برگردم نفس بکش عزیز من، دق کردم تن تو را من از دل سنگ و تیغ کشان‌کشان به خیمه‌ها آوردم در آغوشم زدی پر پر گشتی هم‌قدّ اکبر ز یک‌دگر جدا شده اعضایت حسن شده، حسن ز سر تا پایت ز چشم تو گرفته‌ام خون‌ها را که می‌روی به دیدن بابایت به خاک و خون کفن جسمت تابوت حسن، جسمت